لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:7
فهرست مطالب:
آبله مرغان
نشانهها
دلیل بیماری
عوامل افزایش دهنده خطر
پیشگیری
پیامدها مورد انتظار
عوارض احتمالی
درمان
اصول کلی
داروها
فعالیت
رژیم غذایی
آبله مرغان
آبله مُرغان، از بیماریهای خفیف و بسیار واگیردار است. این بیماری که در کودکان شایعتر است، بدست ویروس هرپس زوستر ایجاد میشود.
نشانهها
نشانههای زیر بیشتر در کودکان، خفیف، ولی در بزرگسالان، شدید هستند:
بثورات پوستی، که کم وبیش در هر جای بدن میتواند پدید آید، از آن میان روی پوست سر، آلت تناسلی، و داخل دهان، بینی، گلو، یا مهبل. تاولها ممکن است در نواحی بسیار گستردهای از پوست گسترده شده باشند، ولی در دست و پا کمتر ظاهر میشوند. تاولها در ۲۴ ساعت میترکند و در محل آنها دلمه پایه ریزی میشود. هر ۴-۳ روز مجموعههایی از تاولهای جدید به وجود میآیند. بثورات ابتدا روی تنه , سپس سروصورت و با شیوع کمتری روی دست و پا ظاهر میشوند . بثورات ابتدا پاپولند وسپس به وزیکول و پوستول و نهایتا به کراست تبدیل میشوند .پاپولها و وزیکولها در زمینهای اریتماتو قرار دارند . از خصوصیات بثورات ابله مرغان ,
فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت) تعداد صفحه:10
مسئولیت پزشک را از دو جنبه کیفری و مدنی
در این مقاله مسئولیت پزشک را از دو جنبه کیفری و مدنی مورد بحث قرار می دهیم و هدف این است که روشن کنیم آیا مسئولیت پزشک منوط به اثبات تقصیر او است یا فراتر از آن نیز می رود؟ و دیگر اینکه آیا پزشکی که به قصد احسان فردی را معالجه می نماید ولی به عللی آن فرد جان خود را از دست می دهد ضامن است مطلقاً در همه موارد یا در بعض موارد ضامن است؟ و یا اینکه در مورد پزشک کلاً قاعده احسان – که مسقط ضمان است – را جاری کنیم؟ بدین معنی پزشک محسن است و بر طبق آیه شریفه «ماعلی المحسنین من سبیل» ضمانی بر او نیست. و چنانچه قائل به ضمان شویم در واقع بوی اسائه شده است «هل جزاء الاحسان إلا الاحسان» جهت روشن شدن مطلب کنکاشی پیرامون مسئولیت پزشکی در ابعاد مختلف لازم است.
هنگامی که در 75 کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی پاسارگاد ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. انگار کودکان خونگرم و پرنشاطی که در روستاهای کنار راه، با خوشرویی و با مهر راه پاسارگاد را به شما نشان میدهند، و آن دخترکان زیبایی که با جامههای چیندار و بلند و رنگارنگ، گلهای بنفشه و بابونه صحرایی دشت پاسارگاد را میچینند تا داروی دردهای مادرانشان کنند؛ یادگارهایی گرانبها از هزاران سال پیش و از پاسارگاد خاموش و خفته در تاریخ و آن مردان بزرگ هستند. هنوز هم دستان گرم و پرتوان مردان و بوی خوش نان و تنور خانگی زنان پاسارگاد نشان میدهد که اجاق ایرانیان همچنان روشن و همچنان گرم است.
دیرینگی
پاسارگاد منطقهای که امروزه با نام «دشت مرغاب» میشناسیم و پاسارگاد
هم در آن قرار دارد، از اوایل هزاره چهارم پیش از میلاد تا اوایل هزاره
دوم دارای سکونتگاهها و جمعیت فراوانی بوده و آثار آن در محوطههای پیش از
تاریخی «تل نخودی»، «تل سهآسیاب» و تپه «دو تولون» و بتازگی در محوطه
بسیار غنی و مهم «تنگه بلاغی» بدست آمده است. همچنین پس از یک دوره رکود
چند صد ساله (که در همه جای ایران دیده میشود) در اوایل هزاره نخست پیش از
میلاد نیز شواهد زیستی پراکندهای در آن دیده شده است.
شامل 10 صفحه word
منحرف جنسی، شخصی است که یا گرفتار اختلالات و ناراحتیهای عصبی است و یا تحت تأثیر بدآموزیهای محیط قرار گرفته و بدون اینکه هدف توالد و تناسل داشته باشد، به اعمالی دست میزند که یک نوع عمل جنسی به شمار میرود، ولی عملی معمول و متداول و مشروع نیست و این عمل برای او جنبه عادت پیدا کرده و لذتی که از این عمل برمیگیرد، برای او بیش از لذت عمل عادی جنسی است.
بر اساس عقیده «پسیکا تریست»ها، انحرافات جنسی عبارت است از
اعمال و رفتار غیرعادی و ناهنجاری که افراد منحرف جنسی برای ارضای میل خود
مرتکب میشوند و این اعمال دارای مبادی و ریشههای روانی است. (40)
به
طور کلی، هر فردی تا حدی به «نارسیزیسم» مبتلاست. ولی انحراف «نارسیزیسم»
در شخصیتهای غیرعادی به مقدار فوقالعاده زیادتری نسبت به اشخاص عادی وجود
دارد و «شخصیتهای غیرعادی» سعی میکنند نقایص فکری خود را با توسل به
نارسیزیسم حل کنند. یعنی چون این اشخاص دارای ضعف اراده و خیالبافی هستند
که نمیتواند در زندگی اجتماعی تحقق پیدا کند، لذا سعی میکنند با ارزش
فوقالعاده و اغراقآمیزی که جهت خود قائل میشوند، تسکینی برای ناراحتیهای
روانی و افکار خود پیدا کنند و در نتیجه اخلاقیات این افراد ضعیف و میل و
اشتهای کاذب و گمراهکننده جنسی آنها تشدید و تقویت میشود. محمدرضا از
مشکلات جنسی زجر میکشید. فردوست در کتاب خاطرات خود به این مسئله اشاره
کرده، میگوید دکتر نفیسی (پیشکار محمدرضا در سوئیس) کلفتی داشت که این
کلفت دختری داشت که توجه محمدرضا را به خودش جلب کرده بود و غالباً به من
میگفت چقدر دلم میخواهد او را بغل کنم! محمدرضا همیشه به من میگفت که
این مسئله برایم عقده شده است. (41)
بنابر نقل قول فردوست در مدرسه له
روزه، حدود چهل نفر کلفت کار میکردند. یکی از آنها که از همه زیباتر و
جذابتر بوده توجه محمدرضا را جلب میکند که با کمک پرون موفق میشود او را
به اتاق خود بیاورد. ارتباط جنسی محمدرضا با آن دختر سرانجام به آنجا کشید
که دخترک خود ادعا میکند که آبستن شده است. محمدرضا در برخورد با این
مشکل فردوست را به کمک میطلبد چون نمیخواهد پدرش یا نفیسی از این ماجرا
خبردار شوند. فردوست نیز پیشنهاد میکند که این مشکل را با پول حل کند.
البته فردوست میگوید: «معتقد نبودم که چنین مسئلهای باشد چون مسلماً برای
آن دختر همخوابگی مسئلهای نبود و روشن بود که اگر علت خاصی نداشت
میتوانست جلوگیری کند و در ادامه میگوید از آن دختر خواسته است که خود
مسئله را حل کند و دخترک نیز میگوید ”اگر مدیر بفهمد مرا اخراج میکند و
بیکار میمانم و دوم اینکه باید کورتاژ کنم“ و ادعا میکند که 5000 فرانک
پول لازم دارد که این پول در آن موقع پول زیادی بوده است. حقوق ماهیانه
دخترک شاید 150 فرانک بیشتر نبوده است و محمدرضا سرانجام این پول را برای
او فراهم میکند.» (42) این در حالی است که محمدرضا پهلوی پس از فرار از
ایران مینویسد تا سال 1926 در سوئیس به تحصیل ادامه دادم، بدون آنکه یک
لحظه از توجه به آداب و سنن ملی و مذهبی خودمان غافل باشم.
شامل 28 صفحه word
بعثت رسول خدا (ص):
محمد هر سال در ماه رمضان به غار حرا در
شمال شرقی مکه می رفت و در آن جا به تفکر در عالم هستی می پرداخت و ساعت ها
و روزهای این ماه را درآنجا سپری می کرد و حالا محمد (ص) حدود چهل سال
داشت . ابن هشام می گوید : محمد شبی از شب های رمضان در غار حرا در حالی که
ردای خود به دور خود پیچیده بود و در حالتی بین بیداری و خواب بود که شخصی
او را از خواب بیدار می کند و پارچه ابریشمی به او نشان می دهد که روی آن
کلماتی با خط زرین دیده می شد و از آن شخصی نور ساطع می گردید پس از آنکه
محمد دربرخواست آن شخص پارچه ی ابریشمی را به وی نشان داد و گفت : ((اقرأ
)) محمد (ص) گفت : (( من نمی توانم بخوانم آن شخص دست را روی شانه محمد (ص)
نهاد و مرتبه ای دیگر به او گفت : ( اقرأ ) باز محمد (ص) جواب داد من نمی
توانم بخوانم . ( ابن هشام می گوید : آن شخص دو دست خود را روی شانه محمد
(ص) نهاد ونشست و گفت بخوان ، طوری فشار دست های آن شخص محمد (ص) را متألم
کرد که نزدیک بود از حال برود و محمد (ص) از او پرسید چه باید بخوانم ؟
شخص گفت : (( اقرأ باسم ربک الذی خلق )) یعنی بخوان بنام خدای که تو را خلق کرد ) .
(
طبری ) از قول محمد (ص) که برای خدیجه نقل کرده می گوید : ( بعد از اینکه
آن شخص رفت من ایستادم ولی زانوهایم سست بود بطوری که نتوانستم مدتی بایستم
ودو زانو را بر زمین زدم ، سپس راه خانه را پیش گرفتم ولی شانه هایم می
لرزید و هنوز نیمی از کوه را طی نکرده بودم که صدایی به گوشم رسید که گفت :
(( یا محمد تو رسول الله هستی و من جبرئیل می باشم . من توقف کرده بودم
واورا می نگریستم ونمی توانستم جلو وعقب بروم .بعد نظررا متوجه سمتی دیگر
کردم ودیدم جبرئیل درآن نعمت، بهمان وضع ایستاده است. آنگاه نقطه ای دیگر
را از نظر گذراندم وبا ز او را در آنجا دیدم به هر طرف که نظر ی انداختم
اورا می دیدم تا اینکه از نظر م ناپدید شد آن وقت من در خود احساس خستگی
شدید کردم وبازحمت زیاد خود را به خانه رساندم .).
واین گونه خداوند محمد (ص)را به پیغمبری مبعوث کرد .
اولین
زنی که به محمد (ص) ایمان آورد خدیجه (ع) واولین مرد علی بن ابیطالب (ع)
بود . بعد از مدتی خبر بعثت محمد(ص) در مکه پیچیده وعده ای از بزرگان همچون
ابوبکر وعثمان نیز به جمع مسلمان پیو ستند اما کنار قربتش بخاطردر خطر
دیدن کیش پدرانشان ومال اموالی که در چهار ماه سال از قبل اصنام بت هایی که
ساخته بودند نصبشان می شد سر نا سازگاری با محمد (ص) گذاشتند وبه عنا وین
مختلف سمی پر آزار واذیت وی ومسلمین داشتند . سرد مدار این افراد ابولهب
وهمسرش جمیله از خویشان محمد (ص) و ابوسفیان برادر رضائی محمد (ص) بودند
واز هر راهی سمی در آزار محمد (ص)داشتند . بازیاد شدن تعداد مسلمین ، قریش
به خاطر در خطر دیدن منا فعش در مکه وپا فشاری محمد (ص) در دعوتش تنها راه
نجات خود را قتل رسول خدا دانستند ، در یکی از روزهاخبری به حمزه عمو می
پیغمبر رسید که عدهً ای از قریش به سر مدار ابولهب محمد (ص) را آزار می
دهند وبه سمت او سنگ پراکنی کرده اند واو را دشنام داده اند حمزه که شخصی
پهلوان بود خو نش به جوش آمد وبه سمت خا نه ی ابو لهب روانه شد و او را به
شدت کتک زد و به او گفت : از این به بعد هر که به محمد (ص) دشنام دهد و یا
او را بیازارد من خودم او را می کشم ، حمزه تا آن روز مسلمان نشده بود زیرا
شنیده بود که این محمد (ص) بر خلاف دین اجدادشان است وچون اجداد عرب برایش
خیلی محترم است حمزه به حرف های محمد (ص) گوش نداده بود ولی با شنیدن آزار
و اذیت قریش تصمیم گرفت مسلمان شود تا جلوی بی احترامی قریش نسبت به محمد
(ص) را بگیرد ،با مسلمان شدن حمزه، محمد(ص) یک مدافع نیرومند یافت زیرا
قریش از حمزه می ترسید، ولیکن قریش آرام ننشست و درپی حیله ای جدید رفت
ایشان ، برای ضعیف مسلمانان و منزوی کردنشان اعلام کردند که دادو ستد و
ازدواج با مسلمانان ممنوع شده است و کسی از قریش حق معامله و یا ازدواج با
مسلمین را ندارد و پیامبر (ص) که می دیدند قریش عرصه را بر مسلمین سخت کرده
اند به عدهای از مسلمین دستور دادند تا دبه حبشه حجرت کنند زیرا پادشاه
حبشه (نجاشی) پیروان هیچ یک از مذاهب را مورد آزار قرار نمی داد و خودش نیز
از پیروان عیسی (ع) بود. به دستور پیامبر (ص) عده ای از مسلمین به صورت
هیات های چند نفره به سمت حبشه هجرت کردند تا شرایط برای زندگی در مکه
فراهم شود. وقتی قریش خبردار شد که عده ای مسلمین به حبشه مهاجرت کردند.
عده ای را همراه هدایائی نزد پادشاه حبشه فرستاد تا بدین وسیله بتوانند
مسلمین را از حبشه برگردانند .
شامل 16 صفحه word